از یک جاهایی به بعد ، زندگی جوری می افتد توی سرازیری مسخرگی که مجبوری پشت گوش بیندازی و به یادت نیاوری که اگر آن روز مادرت مرا برایت نپسندیده بود و من به جای تو به خواستگار ِ بعدی ام جواب مثبت داده بودم ، حالا به جای اینکه این همه عاشق ِ سینهچاکت باشم ، من یکی دیگر را دوست داشتم و تو یکی دیگر را !
درباره این سایت