هیچ نام و نشونی از خودت نمیذاری که راحت پای قلمت ُ از گلیمش درازتر کنی . یواشکی میای بیآبرویی میکنی و بعدشم میری و اتوکشیده و مرتب و عاقل زندگیت ُ می کنی و عین خیالتم نیست . اما از روزی که پای اولین آشنا به وبلاگت باز میشه ، از روزی که یکی از همین آدمهای دنیای مَجاز رو واقعی ِ واقعی پیدا میکنی ، از روزی که همچین بدت هم نمیاد بعضیها بیان بخونن ، دیگه به این راحتیها نمیتونی خودت باشی ! هی خودت ُ میزنی به نفهمی ، هی آسمون ُ نیگا میکنی ، هی لبخند میزنی ، اما باز موقع نوشتن ، قلمت میلرزه ! برا نوشتن هر کلمهای به مخاطبت فکر میکنی . اگه فلانی اینا رو بخونه چی فک می کنه راجعبه من ؟! اگه کسی به خودش بگیره چی ؟! و هزار تا ترس و لرز و شک و اگر و اما که میپیچه به دست و پای قلمت ، کلمههات ، کیبوردت ، و میافته به جونت . به سرم زد در ِ اینجا رو تخته کنم و برم جای دیگهای بساط دیوونگیمو پهن کنم . برم و نباشم ، شبونه بنویسم خداحافظ و منتظر بهسلامتش هم نمونم و برم . ولی دیدم هنوز دل نکندم ! هنوز گیر ِ همون فلانیهایی هستم که میان میخونن و فکر و خیال میکنن ! گیر ِ همونایی که میان میگن لعنتی بنویس دیگه ! اونایی که میگن من چقد پای فلان نوشتهت گریه کردم ! گیر اونایی که میگن اینا واقعیه یا خیال و قصهس ؟! گیر اونایی که میگن این چرتوپرتا رو از کجات درمیاری ؟ گیر تو ام ! گیر تو که می دونم گاهی خرده استخونات رو سر دست می گیری و میای از گوشه ی این خرابه میگذری و خیال می کنی من نمی فهمم و خبر نداری که مدتها عطرت میپیچه اینجا و باورت نمیشه من انقدر خوب عطر تنت رو بشناسم ! حتی گیر اونایی که الان می پرسن این " تو " کی بود ؟! گیر اون رفیقایی که میان میگن فلانی ! تو حالت خوبه ؟! من هنوز گیر و گرفتارم . بیا بریم ! بیا دست هم ُ بگیریم بریم یه جای دور و گم و گور که خجالت نکشیم از خندیدن و گریه کردن و بهفحشکشیدن و قربونصدقهرفتن و عکس خلخلانه گرفتن و کمک کردن و لبخند زدن و دویدن و بغلکردن . من کولهمو خیلی وقته جمع کردم گذاشتم گوشهی همین اتاق ، منتها تو نیستی . تو از اولش هم نبودی
درباره این سایت